دفتر یادبود
مهدي سليماني از روستاي برآفتاب
سه شنبه, 07 شهریور 1396 06:24
هر دم که در حضور عزیزی برآوری * دریاب کز حیات جهان حاصل آن دمست
نه هر که چشم و گوش و دهان دارد آدمیست * بس دیو را که صورت فرزند آدمست
نه هر که چشم و گوش و دهان دارد آدمیست * بس دیو را که صورت فرزند آدمست
m z k
چهارشنبه, 23 دی 1394 18:32
صورتش ماهیه زلفلش اوره
خیانیمه ی ماه وَر اَور دیاره
ایخوم بوینُم ماه تمومه
خواس کنُم خیا بایی بیاره
خیانیمه ی ماه وَر اَور دیاره
ایخوم بوینُم ماه تمومه
خواس کنُم خیا بایی بیاره
javadi
جمعه, 23 آبان 1393 23:03
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سلام
کری غم :
کری غم رهمسه من سر خیالم ........دلم پرخینه و اشکهسه بالم
چویل زلفلم وابیه مث دو..........تیم کورو شکهسه پیر مالم
من صحری شقایق مثل بارون........دگر هی ایتپه خرسل زلالم
مثال پازنی اشکهسه و پیر .........مو تینایم خیا نی سر توالم
خدایا مرحمی سی دل خرابم...........بکن زیتر دوا زخمل گوالم
کری غم :
کری غم رهمسه من سر خیالم ........دلم پرخینه و اشکهسه بالم
چویل زلفلم وابیه مث دو..........تیم کورو شکهسه پیر مالم
من صحری شقایق مثل بارون........دگر هی ایتپه خرسل زلالم
مثال پازنی اشکهسه و پیر .........مو تینایم خیا نی سر توالم
خدایا مرحمی سی دل خرابم...........بکن زیتر دوا زخمل گوالم
حمزه قهرمانی
شنبه, 29 شهریور 1393 17:11
تا نگاه می کنی وقت رفتن است
یش از اینکه با خبر شوی لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
آه ای دریغ و حسرت همیشگی نگاه چقد زود دیر می شود.................
یش از اینکه با خبر شوی لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
آه ای دریغ و حسرت همیشگی نگاه چقد زود دیر می شود.................
حمزه قهرماني
چهارشنبه, 03 ارديبهشت 1393 08:59
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد .
آنهایی که از زادگاه خود می روند تا رشد کنند با سپری شدن روزگار می فهمند بزرگترین گنج زندگی را از دست داده اند و آن زادگاه و میهن است
آدمها را به اندازه دركشان بسنج نه به اندازه مدركشان .چرا كه فاصله زيادي از مدرك تا درك وجود دارد .مدركي كه درك بالاتر به وجود نياورد كاغذ پاره اي بيش نيست.مهم ترين نشانه درك بالاتر تواضع بيشتر است.
وقتی داری بالا میری مهربان باش و فروتن، چون وقتی که داری سقوط میکنی از کنار همین
آدمها رد میشی..........
آنهایی که از زادگاه خود می روند تا رشد کنند با سپری شدن روزگار می فهمند بزرگترین گنج زندگی را از دست داده اند و آن زادگاه و میهن است
آدمها را به اندازه دركشان بسنج نه به اندازه مدركشان .چرا كه فاصله زيادي از مدرك تا درك وجود دارد .مدركي كه درك بالاتر به وجود نياورد كاغذ پاره اي بيش نيست.مهم ترين نشانه درك بالاتر تواضع بيشتر است.
وقتی داری بالا میری مهربان باش و فروتن، چون وقتی که داری سقوط میکنی از کنار همین
آدمها رد میشی..........
سعید اعتصامی
پنج شنبه, 15 اسفند 1392 11:16
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
عزیز جونی، گلم ، حالت چطوره ؟
گلم، حـال تیی کالت چطوره؟
خشی، خوبی، گل مینا بنــوشم ؟
یل بالا بلَی بــــاوینه پوشم
ولات و ایل و مالِت در چه حـالن
جوونل دیبلالِت در چه حالن ؟
بگ بینم بهـــــار ابیده صحرا
سرو ایگو هنی هم خاله زهرا ؟
هنـــی ساز و نغاره و داوتی هه
من آبـــادی فقیر پاپتی هه؟
هنی هم خهک و خل من مال هسی
بگ او سـی کلک امسال هسی؟
هنی هم سند موری رسمه یـا ،نه
شلی شیری م دوری رسمه یا ، نه؟
غلــــوممه چطوره تیزه بیلش
هنی تیــغ ایزنه بی زر سبیلش؟
از زحمات جناب.عالی در این.سایت کمال تشکر را دارم و پیشاپیش عید نورور ۹۳ را به تمام مردم زیردو تبریک میگویم..
گلم، حـال تیی کالت چطوره؟
خشی، خوبی، گل مینا بنــوشم ؟
یل بالا بلَی بــــاوینه پوشم
ولات و ایل و مالِت در چه حـالن
جوونل دیبلالِت در چه حالن ؟
بگ بینم بهـــــار ابیده صحرا
سرو ایگو هنی هم خاله زهرا ؟
هنـــی ساز و نغاره و داوتی هه
من آبـــادی فقیر پاپتی هه؟
هنی هم خهک و خل من مال هسی
بگ او سـی کلک امسال هسی؟
هنی هم سند موری رسمه یـا ،نه
شلی شیری م دوری رسمه یا ، نه؟
غلــــوممه چطوره تیزه بیلش
هنی تیــغ ایزنه بی زر سبیلش؟
از زحمات جناب.عالی در این.سایت کمال تشکر را دارم و پیشاپیش عید نورور ۹۳ را به تمام مردم زیردو تبریک میگویم..
سیدعبدالمناف شاه قاسمی
جمعه, 13 دی 1392 19:45
زیردو، دیار انسانهای خودساخته و بی ادعا، سرزمین مناظر طبیعی و تاریخی بدیع و دنیای بیکران خاطرات
میرعماد
دوشنبه, 18 آذر 1392 09:41
پرکن پياله را
كاين آب آتشين
ديريست ره به حال خرابم نمي برد
اين جامها
كه در پي هم مي شود تهي
درياي آتش است كه ريزم به كام خويش
گرداب مي ربايد و آبم نمي برد
.....
من با سمند سركش و جادويي شراب
تا بيكران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستارة انديشه هاي ژرف
تا مرز ناشناختة مرگ و زندگي
تا كوچه باغ خاطره هاي گريز پا
تا شهر يادها
ديگر شرابم جز تا كنار بستر خوابم نمي برد
پر كن پياله را
.....
هان اي عقاب عشق
از اوج قله هاي مه آلوده دور دست
پرواز كن به دشت غم انگيز عمر من
آنجا ببر مرا
كه شرابم نمي برد
آن بي ستاره ام كه عقابم نمي برد
.....
در راه زندگي
با اين همه تلاش و تقلا و تشنگي
با اين كه ناله ميكشم از دل
كه آب! آب!
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد
پر كن پياله را ...!
كاين آب آتشين
ديريست ره به حال خرابم نمي برد
اين جامها
كه در پي هم مي شود تهي
درياي آتش است كه ريزم به كام خويش
گرداب مي ربايد و آبم نمي برد
.....
من با سمند سركش و جادويي شراب
تا بيكران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستارة انديشه هاي ژرف
تا مرز ناشناختة مرگ و زندگي
تا كوچه باغ خاطره هاي گريز پا
تا شهر يادها
ديگر شرابم جز تا كنار بستر خوابم نمي برد
پر كن پياله را
.....
هان اي عقاب عشق
از اوج قله هاي مه آلوده دور دست
پرواز كن به دشت غم انگيز عمر من
آنجا ببر مرا
كه شرابم نمي برد
آن بي ستاره ام كه عقابم نمي برد
.....
در راه زندگي
با اين همه تلاش و تقلا و تشنگي
با اين كه ناله ميكشم از دل
كه آب! آب!
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد
پر كن پياله را ...!
سعید محمدی
چهارشنبه, 08 آبان 1392 08:03
خدایی که سرشته سرنوشته/سر رهمو قراردایه بهشته/گهی پیر ایکشه گهی جوونه/نهایه من دلم داغ چپونه/چپونی که رشیدی هیکلش بی/گل لبخند همیشه لوبلش بی/سری پورشور داشت بهر رفاقت/بمیرم سیت چپون با لیاقت/تو شش دونگت تموم بی در رفاقت/چطور طاقت کنم داغ فراقت/فراقت کمر کهنه اشکنایه/غم سنگین ومن دلل نهایه/خدایا دل نداری که بسوسه/دلت اومه چپون زر گل بخوسه/چپون باوقار وباشجاعت/گل هرمجلسی بی با جماعت/شعر از سید حداد حسینی
امیر مصدق
پنج شنبه, 24 مرداد 1392 05:46
من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی
مشت بر مهره تنهایی من پیچاندی
مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی
ذکرها گفتی و بر گفته خود خندیدی
از همین نغمه تاریک مرا ترساندی
بر لبت نام خدا بود خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی
دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی
قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی
جمع کن: رشته ایمان دلم پاره شده است
من که تسبیح نبودم، تو چرا چرخاندی؟
مشت بر مهره تنهایی من پیچاندی
مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی
ذکرها گفتی و بر گفته خود خندیدی
از همین نغمه تاریک مرا ترساندی
بر لبت نام خدا بود خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی
دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی
قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی
جمع کن: رشته ایمان دلم پاره شده است
من که تسبیح نبودم، تو چرا چرخاندی؟
52 یاداشت