روزگاران قدیمم یاد باد

دوستان همنشینم یاد باد

اسب چوبی می دواندیم روزها

شادمان اندر صحاری یاد باد

 

 

 

 

 

چه صفایی داشت در شبهای مه

دشت زیبا و علف در رقص باد

بانگ چوپان و هیاهوی گله

در شب مه شب چرانی یاد باد

 

 

 

 

 

 

 

 

در سیاه چادر صفایی داشتیم

در زمستان ها بهاری داشتیم

آتش هیزم زبانه می کشید

گرمی و با هم صفایی داشتیم

آن صفا و دوستداری یاد باد

 

 

 

در عروسی خوش زمانی داشتیم

شور و حال و شادمانی داشتیم

مرد و زن میدان چه می آراستند

چارقد و دستمال می افراشتند

جنگ نامه، رقص چوپی یاد باد

 

 

 

 

 


 

کوچ ایل اندر دل صحرا و کوه

می چمید اسبان، سواران باشکوه

گله های میش و بز در همهمه

شیحه ی اسبان به صحرا یاد باد

 

 

 

روی کوه و دشتها و سبزه ها

برّه های رنگ رنگ اندر چرا

هایی هایی دختران نغمه خوان

چون نوای عاشقان در گوش جان

می دویدند شادمان اندر قفا

شاد در صحرا دویدن یاد باد

 


 

یاد ییلاق و سپیدی های برف

آسمان آبی، فریبا دشت و کوه

لاله های واژگون خندان و شاد

قهقه­ی کبکان، خرامان آهوان

دره از جریان آب آوازخوان

چشمه ساران زلالش یاد باد


 

گویم از قشلاق و از زیباییش

از درختان بلوط و بادُمش

کوههای سخت و دشت پر علف

خلوت سرد زمستان های سخت

وحشت شب ها و هرّای ددَش

باد و باران، برف و سرما

برگها رفتن به تاراج خزان

کوه دول و خاطراتش یاد باد

 

می شکفت در فصل بهمن بادُمش

از شکوفه تاج بیضا بر سرش

باد می زد شانه در زلف و برش

جانفزا بُد بوی عطر نرگسش

شاخه می رقصید با جریان باد

رقص بادام، بوی نرگس یاد باد

 

 

 

 

ابر مانند سپاهی بی شمار

خیمه می زد بر ستیغ کوهسار

از سرِ کُه سیل چون اسبی چموش

می نوردید دره و که با خروش

جلوه می­بخشید بر دامان و دشت

جلوه سیل خروشان یاد باد


 

دره ای زیبا پر از باغِ انار

آب مروارید گون در زمزمه

می خزید آرام در قلب دره

دست می مالید بر یاقوت ها

ماهیان در رقص چون الماس ها

تپه چون خیمه رده اندر رده

در بهاران از حریر و پرنیان

چون عروسان سبزپوش و شادمان

باغ نارنجو و قلعه ش یاد باد

 

 

 

دور گردون را چه می آرم به یاد

از کتاب نام ها و یاد ها

یاد می آرم چو از ایل و تبار

آن نکوکاران و آن نیک اختران

یک به یک در خاک خفتند ای دریغ

در دلم آتش بپا گردد چنان

کاشک چون باران بشوید گونه ها

همچو مار از درد می پیچم به خود

هم زمردان هم زنانش یاد باد

 


 

عهد پیری آمد و گشتم خموش

نی طراوت ماند و نی جوش و خروش

بلبل طبعم نمی خواند دگر

ای دریغ عهد جوانی یاد باد

 

میرمحمدتقی حسینی زیردو- بهمن 92

آخرين اشعار

یاد باد

  روزگاران قدیمم یاد باد دوستان همنشینم یاد باد اسب چوبی می دواندیم روزها شادمان اندر صحاری یاد باد      

ولایت علی (ع)

ولایت نخل سبز دین احمد بهین میراث اندر دین محمد   همیشه سبز و شادان برگ و بارش جهان ایمن به زیر سایه سارش  ...

هرکسی کو دور ماند از اصل خویش

  پیرمردی عابد و برگشته بخت از سکوت خانه شد بیمار سخت زن به مانندش روانی خسته داشت چون درون خانه فرزندی نداشت

نغمه ی غم

به یاد میر و سالار ایل مان مرحوم حاج سید محمد باقر حسینی: باغبان چون رفت، برگ گل بمرد شاخه هایش ازغم واندوه...

نازنین

كاش در فصل بهارت نازنين بينم از ناز ونشاطت نازنين با نسيم صبحگاهان مي رسد بوي زلف مشك بيزت نازنين سرو آزاد...

مهين ميهن

تو اي خاك ايران پر از لاله اي پراز خون مردان آزاده اي تو از ترك وتاتار وتيموريان زچنگيز وافغان وازبعثيان ...

ممسنی و رستم

  نویسم شمه ای از سرزمینش ز نورآباد و کوه شانشینش   زصحراهای حاصلخیز این خاک زعالیوند و ملک گچگرانش   سراسر...

مرثیه ای برای ایل

  تیره ابری خسته از اقصای دور با عبور از تپه ها و دشت ها بر فراز کوه دَلو آمد فرود در نوردید دشتهای دَلو را   دشت...

ما باین دم بریده می رویم

  روبهی بیچاره و برگشته بخت روز و شب آواره از اوضاع سخت   از فشار زندگی آمد ستوه قصد هجرت کرد از دشتی به کوه   در...

کوه دول

كوه دول1،اي رنج ديده ،پاي در بند سينه پرخون از ستم هاي زمانه يادگار سال هاي تلخ كامي ملجاءِ مظلوم هاي زخم...

کهنه تفنگچی

  وَ مِنِ حونَه نَخوس کُهنه تفنگچی دَ وَری اَو گذشتِه وَ سَرُم وَ نَفَس اُفتامِ دَ وَری   کِل بِزن تا کِه صِداش...

کباب

    بویِ تِرز اوُمَد و بعضی کَپِشوُن اُو اُفتا هَم یَهَو هَمهَمَه وابی مِنِ دِه چَو اُفتا   هَمَه جَمِن سَرِ...